اسفند 96
۳ اسفند : امروز من و مرتضی خونه مامانجون موندیم تا گل ملوسم خودش برای اولین بار کلاس نقاشی و سفالشو به تنهایی بره ۴ اسفند: با گل دخترم رفتیم نمابشگاه کتاب و با بن کتاب باباجون کلی کتاب برای سه تا جوجه خریدیم که خودش انتخاب کرد بابا همیشه از روی قصه های معروف برای گل دختر مشابه سازی میکنه و یه قصه جدید میسازه تا یاد بگیره ۸ اسفند : تلویزیون تبلیغ ربات مبدل می کنه دخمل جیگر می شنوه و میگه مغدل، میگم نه مبدل، بعد کم نمیاره و میگه یعنی تبدیل به غول میشن پسرک مامان قهر قهرو شده تا چیزی رو از دستش میگیرن میدوه با گریه دور میشه و محل نمیده به کسی ۹ اسفند : دیشب عروسکم برای خودش و داداش دفتر نقاشی خرید بعد موقع نقاشی کشیدن داری فکر میکنی ...