حنانه سادات مامان و باباحنانه سادات مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
سیدمرتضی مامان وباباسیدمرتضی مامان وبابا، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
حورا ساداتحورا سادات، تا این لحظه: 3 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

حنای زندگی

اسفند 96

۳ اسفند : امروز من و مرتضی خونه مامانجون موندیم تا گل ملوسم خودش برای اولین بار کلاس نقاشی و سفالشو به تنهایی بره ۴ اسفند: با گل دخترم رفتیم نمابشگاه کتاب و با بن کتاب باباجون کلی کتاب برای سه تا جوجه خریدیم که خودش انتخاب کرد بابا همیشه از روی قصه های معروف برای گل دختر مشابه سازی میکنه و یه قصه جدید میسازه تا یاد بگیره ۸ اسفند : تلویزیون تبلیغ ربات مبدل می کنه دخمل جیگر می شنوه و میگه مغدل، میگم نه مبدل، بعد کم نمیاره و میگه یعنی تبدیل به غول میشن پسرک مامان قهر قهرو شده تا چیزی رو از دستش میگیرن میدوه با گریه دور میشه و محل نمیده به کسی ۹ اسفند : دیشب عروسکم برای خودش و داداش دفتر نقاشی خرید بعد موقع نقاشی کشیدن داری فکر میکنی ...
24 اسفند 1396

بهمن 96

۲ بهمن: نفس گلی مامان قبلا دوست داشتی رو زمین سفره پهن کنیم که پتوت رو بندازی زیرمون که قایقه و تو آب غرق نشیم 😂😂 ۳ بهمن الان هردوتون میدوین رو صندلی مخصوصا جوجه پسر وقتی گرسنه ای به به کنان میشینی رو صندلی اسب کوچولوی خواهری الان بازی داداشی شده برای خودش کل خونه رو میچرخه شازده پسر همچنان عشق توپ همه جا توی کتاب و دفتر و شبکه پویا دنبال توپه و گریه کنان هم باید از استخر توپ خونه بازی بکشیمت بیرون ۸ بهمن: هرروز پسرفسقلی برام با دستمالایی که از کشو مبریزی بیرون در و دیوار و یخچال و پلوپز تمیز میکنی مثل حنانه ۱۰ بهمن: ۱۶ماهگیت مبارک گل پسرم با زبون بی زبونی، اوم اوم کنان خواسته هاتو ازم میخوای و دلمو میبری مثلا میخوای سوار دوچرخه ...
28 بهمن 1396

زمستان عروسی مشهد

۲ دی: امروز بالاخره اولین جلسه دندوپزشکی با خانم دکتر مهربون برای دو تا از دندونای خراب حنای خوشگلم شروع شد و خداروشکر بخیر گذشت اصلا گریه نکرد فداش بشم 4دی: عروسک خانم هنرمند هم با دستمال کاغذی دسته گل میسازی هم با سوزن و کاموا برا تخم مرغ شانسیت مو درست کردی 6 دی: امروز باز پسرک مظلومم ویروسی شد تب و استفراغ خدا رحم کن ۱۰ دی: امروز در روز ۱۵ماهگی با شما دوتا عشق راهی مشهد شدیم برای عروسی دحترخاله مامان تو پرواز مرتضای فسقل اولاش کلی وروجک بازی کرد توی بغلم و بهم میریخت ولی آخرش خوابید ولی حنای گلم مثل ماه نشسته بود و کیف کزدم با مامان جون و خاله ها به حرم امام رضا دعوت شدیم به یک ناهار بهشتی ۱۱دی: هرشب با دوتا ورجک میر...
28 دی 1396

آذر 96

۱ آذر: این روزا ویروس بد اول شازده پسر رو بعد هم گل دخترو یه مدل ویروسی کرد. هرروز لباس عوض کردن و تب خیلی هردوتونو اذیت میکنه ۲ آذر: گل پسرم عکس توپ رو توی کتابا رو پیدا میکنی و بهم نشون میدی و توپ توپ میگی ۳ آذر: نفس دختر مامان امشب گوینده ناشنوای اخبار نظرت رو جلب کرد و کلی سوال پرسیدی که چی میگه و چرا ۸ آذر: دخمل خلاقم با کاغذ و چسب و قیچی دفترچه و برچسب درست میکنی و براش داستان میسازی و برام کامل یک قصه جذاب تعریف میکنی  که یه دختربچه اشتباهی به جای پنیر صبحانه، دستمال کاغذی خورده بود و سرفه میکرد :-))) ۱۳ آذر: پسری یاد گرفتی دستای کوچولوتو مشت میکنی تق تق مثل ما میزنی به پنجره ماشین 😛 به عروسکا گو گو رو نشون میدی نا...
25 آذر 1396

آبان بی مهر هرساله

۵آبان: امروز خانوادگی با دایی جون رفتیم تهران کارگاه نجوم سرکلاس نجوم خانم از همه پرسید چه کارگاه هایی تاحالا شرکت کردین حنا عسلی من جواب دادی کارگاه آشپزی :-)))) شازده پسرم که تمام وقت بازیگوشی میکردی بغل بابا و کلا بیرون کلاس بودین 8 آبان: معرفی میکنم خانم چرا و آقای چیه که این روزا فقططط مشغول چرا و چیه گفتن هستین عشقااا ۱۰ آبان: سیزده ماهگیت مبارک پسرم امروز دورهمی جمع شدیم خونه دوست من و با بچه ها همبازی شدین ۱۲آبان: امروز خانوادگی رفتیم تهران همایش استادسلطانی من مشغول گوش کردن و شنا دوتاوروجک با بابا مشغول نقاشی و بازی بعدش هم رفتیم پارک جوانمردان و نمایشگاه نطبوعات ۱۳آبان: شازده پسر دیگه تونستی از سرسره خودتو بکشونی ب...
30 آبان 1396

پاییز یک سالگی

۲مهر: امروز همراه بابا اومدیم تهران تا چندروز دیگه باباجون بیاد دنبالمون بسمت مشهد بریم  دخترم از امروز که چند روزی رو اومدیم تهران بمونیم شبها هردوتون زود میخوابین ولی نیمه شب دیگه بیدار میشی و دستشوییت رو میری قربونت برم ۴مهر: امروز پسر قندعسل کلی شیرین کاری داشتی چند دقیقه روپاهای خودت ایستادی اسم خواهری رو هم واضحتر مدام به زبون آوردی حناانهه مدام هم راه میری و یک دو سه میکنیادامه ۲مهر: ۵مهر: امروز از تهران با باباجون راهی مشهد شدیم تا گل پسر اولین بار امام رضا رو ببینه ۸مهر: امروز باباجون از دخمل ملوسم پرسیدی چرا حرز گردنت داری بعد از من پرسیدی مامان خدا توی دعام(حرز) هست؟ عصر تاسوعا باهم رفتیم هیئتای تو خیابونای م...
30 مهر 1396

دومین سالگرد تولد عشقم و سفر اصفهان

روزانه۲۳ ۱مرداد: امروز روز بدون تبلت بود! :-)) با هزار ترفند و سرگرمی امروز سراغ تبلت نرفتی و بازی نکردی شکر خداااا ۳مرداد:عروسکاتو کنار هم میچینی بهشون میگی باهم دوست باشین :-)) تلویزیون اخبار ورزشی داشت بهت میگم کنترلو بیار بزنم شبکه پویا میگی فوتبال میبینم خخ ۴مرداد: فدات بشم که دوسال قمری شدی و امروز مشخص شد کربلای عرفه اسممون دراومده خوش قدم من :-* ۱۲مرداد:بابا هرشب برات قصه میگه و تو پشت سرش تکرار میکنی اینقدر علاقه مندی ک صبح یهو چشماتو باز کردی و باخنده گفتی قصه بگو :-)) ۱۵مرداد: امروز با دوستای مدرسه مامان رفتیم کافه تولدبازی کردیم و کلی کادو خوردیم(۵۰تومن ازت قرض گرفتم! و پس دادم) ۱۸مرداد: یاد گرفتی میگی تویوخدا ا...
30 مرداد 1394

آغاز تابستان 94

روزانه۲۲ ۳تیر: داری میزنی رو شکم بابا بعد من میگم من شیکم ندارم یهو میگی بخرم؟ ۹تیر: قصه ها و شعر ا و دعای فرج و حمد و توحید رو همش با خودت زمزمه میکنی صداتو ضبط کردم ۱۱تیر: قربون اون حافظه کوچولوت برم که تو ذهنت همه چیو نگه میداری و بعد تعریف میکنی  ۱۳تیر: غذای این یکی دو ماهت یه سوپ گوشت و پلو مخلوط و املت رو میخوری و نمیدونم چرا وزنت کم اضافه میشه :-( ۱۶تیر: از خواب بیدار میشی با صدای خوابالود میگی مامان چیکار میکنی؟ :-)) ۲۰تیر: با خودت میخونی چرا رفتی چرا من بی قنارم خاله ازت پرسید مایو داری گفتی ماهیو؟ ۲۵تیر: وقتی غذایی رو دوست نداری بخوری میگی نمیخورم حالم بد میاد :-))) دعای فرج رو کامل میخونی بعد ...
29 تير 1394

خرداد 94

روزانه ۲۱ ۵خرداد:امشب بالاخره بدون شیرخوردن با هزارجور سختی و تاپ بازی و راه رفتن خوابت برد... ، خدا خودش کمک کنه :-) ۱۳خرداد: سحر نیمه شعبان بعد از کلی دویدن با بچه ها تو رواق حرم حضرت عبدالعظیم حسنی توی صحن دنبال کبوترا کلی شادی و خنده کردی ۱۵خرداد: دوست داری فقط توی بغل من بخوابی ‌و سرتو رو شونه م بذاری یا درازکش سرتو رو پام بذاری و بخوابی نفسممم ۱۶خرداد:امروز برای اولین بار که تا لنگ ظهر خوابیدی و عصر خوابت نبرد شب زودتر از همیشه ساعت ۱۲خوابیدی ۱۷خرداد: داری رنگین کمان شبکه پنج میبینی یهو میگی نیما پیدا شد خوابیده بود ۱۹خرداد: وروجک بهت میگم داری چیکار میکنی میگی دارم شلوغ بازی میکنم ۲۴خرداد: عاشق آب بازی تو است...
30 خرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حنای زندگی می باشد