حنانه سادات مامان و باباحنانه سادات مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره
سیدمرتضی مامان وباباسیدمرتضی مامان وبابا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
حورا ساداتحورا سادات، تا این لحظه: 3 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

حنای زندگی

آذر 96

1396/9/25 17:32
نویسنده : safa
70 بازدید
اشتراک گذاری

۱ آذر: این روزا ویروس بد اول شازده پسر رو بعد هم گل دخترو یه مدل ویروسی کرد. هرروز لباس عوض کردن و تب خیلی هردوتونو اذیت میکنه

۲ آذر: گل پسرم عکس توپ رو توی کتابا رو پیدا میکنی و بهم نشون میدی و توپ توپ میگی

۳ آذر: نفس دختر مامان امشب گوینده ناشنوای اخبار نظرت رو جلب کرد و کلی سوال پرسیدی که چی میگه و چرا

۸ آذر: دخمل خلاقم با کاغذ و چسب و قیچی دفترچه و برچسب درست میکنی و براش داستان میسازی و برام کامل یک قصه جذاب تعریف میکنی 
که یه دختربچه اشتباهی به جای پنیر صبحانه، دستمال کاغذی خورده بود و سرفه میکرد :-)))

۱۳ آذر: پسری یاد گرفتی دستای کوچولوتو مشت میکنی تق تق مثل ما میزنی به پنجره ماشین 😛
به عروسکا گو گو رو نشون میدی
نانی (نازی) و بوسشون میکنی 😜

۱۵ آذر: امروز روز عید سه تنهایی تو خونه خودمون موندیم و مثل روزای دیگه کنار هم میگذرونیم
گل پسری دفترای خواهری رو برمیداری دراز میکشی و باخودکار توشون شروع میکنی به نقاشی
خواهر مهریون هم کتاباتو برات میاره تا تو عکس توپو توش پیدا کنی

۱۶ آذر: عروسکای خواهر برمیداری لم میدی به بالشت و نی نی رو میخوابونی رو بالش رو پاهات

۱۸آذر: پسر ملوس ادای حنانه رو درمیاری تو خونه راه میری رو مامان مامان صدام میزنی
همچنان هم هر حیوونی میبینی گو گو خطابش میکنی

۲۰آذر: چادر سر کردن دلبر من دل همو رو برده قربونش بشم من
لذتی که هردوتون صبحانه و ناهارتون رو کنار مامان کامل میخورین عالیییه

۲۲ آذر: دختر عروسکم امروز بعد از چندروز تلاشبرای صبح زود بیدار شدن برای مهدکودک رفتن، موفق شدی هفت صبح با کلی ذوق بگی مامان الان ساعت خوبی بیدار شدم برم مدرسه؟ و صبحانه خوردی و حاضر شدی و همراه بابا رفتی سر درس ملوسکم

۲۵آذر: دخمل ملوس مامان آدمای با پوست سیاه رو میگی آدم عربن رنگ صورتشونو قهوه ای کردم 
 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حنای زندگی می باشد