آذر 96
۱ آذر: این روزا ویروس بد اول شازده پسر رو بعد هم گل دخترو یه مدل ویروسی کرد. هرروز لباس عوض کردن و تب خیلی هردوتونو اذیت میکنه
۲ آذر: گل پسرم عکس توپ رو توی کتابا رو پیدا میکنی و بهم نشون میدی و توپ توپ میگی
۳ آذر: نفس دختر مامان امشب گوینده ناشنوای اخبار نظرت رو جلب کرد و کلی سوال پرسیدی که چی میگه و چرا
۸ آذر: دخمل خلاقم با کاغذ و چسب و قیچی دفترچه و برچسب درست میکنی و براش داستان میسازی و برام کامل یک قصه جذاب تعریف میکنی
که یه دختربچه اشتباهی به جای پنیر صبحانه، دستمال کاغذی خورده بود و سرفه میکرد :-)))
۱۳ آذر: پسری یاد گرفتی دستای کوچولوتو مشت میکنی تق تق مثل ما میزنی به پنجره ماشین 😛
به عروسکا گو گو رو نشون میدی
نانی (نازی) و بوسشون میکنی 😜
۱۵ آذر: امروز روز عید سه تنهایی تو خونه خودمون موندیم و مثل روزای دیگه کنار هم میگذرونیم
گل پسری دفترای خواهری رو برمیداری دراز میکشی و باخودکار توشون شروع میکنی به نقاشی
خواهر مهریون هم کتاباتو برات میاره تا تو عکس توپو توش پیدا کنی
۱۶ آذر: عروسکای خواهر برمیداری لم میدی به بالشت و نی نی رو میخوابونی رو بالش رو پاهات
۱۸آذر: پسر ملوس ادای حنانه رو درمیاری تو خونه راه میری رو مامان مامان صدام میزنی
همچنان هم هر حیوونی میبینی گو گو خطابش میکنی
۲۰آذر: چادر سر کردن دلبر من دل همو رو برده قربونش بشم من
لذتی که هردوتون صبحانه و ناهارتون رو کنار مامان کامل میخورین عالیییه
۲۲ آذر: دختر عروسکم امروز بعد از چندروز تلاشبرای صبح زود بیدار شدن برای مهدکودک رفتن، موفق شدی هفت صبح با کلی ذوق بگی مامان الان ساعت خوبی بیدار شدم برم مدرسه؟ و صبحانه خوردی و حاضر شدی و همراه بابا رفتی سر درس ملوسکم
۲۵آذر: دخمل ملوس مامان آدمای با پوست سیاه رو میگی آدم عربن رنگ صورتشونو قهوه ای کردم