حنانه سادات مامان و باباحنانه سادات مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره
سیدمرتضی مامان وباباسیدمرتضی مامان وبابا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
حورا ساداتحورا سادات، تا این لحظه: 3 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

حنای زندگی

پاییز یک سالگی

1396/7/30 17:04
نویسنده : safa
163 بازدید
اشتراک گذاری

۲مهر: امروز همراه بابا اومدیم تهران تا چندروز دیگه باباجون بیاد دنبالمون بسمت مشهد بریم

 دخترم از امروز که چند روزی رو اومدیم تهران بمونیم شبها هردوتون زود میخوابین ولی نیمه شب دیگه بیدار میشی و دستشوییت رو میری قربونت برم

۴مهر: امروز پسر قندعسل کلی شیرین کاری داشتی چند دقیقه روپاهای خودت ایستادی

اسم خواهری رو هم واضحتر مدام به زبون آوردی حناانهه
مدام هم راه میری و یک دو سه میکنیادامه ۲مهر:

۵مهر: امروز از تهران با باباجون راهی مشهد شدیم تا گل پسر اولین بار امام رضا رو ببینه

۸مهر: امروز باباجون از دخمل ملوسم پرسیدی چرا حرز گردنت داری بعد از من پرسیدی مامان خدا توی دعام(حرز) هست؟
عصر تاسوعا باهم رفتیم هیئتای تو خیابونای مشهد و چای نوش جان کردین هردوتون

۹مهر: امروز با گل پسر مامان بعد از روضه روز عاشورا رفتیم حرم و حناجونم رفت خونه با مامانجون. دوبار با وروجک چسبیدیم به ضریح امام رضا.
امشب شام غریبان و شب تولد یک سالگی گل پسریه‌. کیک برای روضه مشهد مامانجون گرفتم تا پخش کنیم

۱۰ مهر: اتفاق شیرین سال ۹۵ من، یک ساله شدنت مبارک

۱۱مهر: امروز هم عروسک ملوسکم حنامو بردم حرم و ضریحو بوسیدی چندبار. بعدم گفتی میخوام پول بریزم

۱۴مهر: بلبل زبون من باز فرمودین مامان من دوست داشتم خواهر خدا باشم ،:-)))

موش کوچولوی من سیب گاز زدنت منو کشته اندازه موش گاز میزنی و سیب میخوری از روز عاشورا تو مشهد اینکارو شروع کردی
هرخوردنی هم نظرتو جلب میکنه حمله کنان میری به سمتش تا تصاحبش کنی و بخوری حالا نون یا خیار یا هرچی😂😂

۱۶مهر: امروز با یک هفته تاخیر مسافرت برای چکاپ و واکسن پسر جوجه رفتیم با قد ۸۰سانت و وزن ۱۱/۸۰۰ ماشالا به قد و بالات
مولتی ویتامین رو هم از امروز شروع کردی به اضافه آهن
و از امروز دقیقا رو پاهات وایمیستی چند ثانیه

۱۸مهر: گل دختری رو کلاس کارگاه آشپزی ثبت نام کردم تا بریم و کلی خوش بگذرونیم

۲۳مهر: دخمل جیگری امروز تو کارگاه آشپزی پیتزا و سالاد میوه ساختی و نوش جان کردی با مرتضی

۲۴مهر: پسرک وروجک غلت زدنای تو خوابت هم شروع شد 😂

25مهر: گل دختر مامان هرشب ازم قول میگیری که دستشویی رفتی و خودت اگه دستشویی داشته باشی بیدار میشی
پسر مامان ذوق میکنی هرروز که وقتی میایستی برات دست بزنیم و تشویقت کنیم

30مهر: دختر ماهم محو تماشای عزاداری خانمهای عرب توی حرم شدی و با تعجب میگفتی چرا دایره نشستن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حنای زندگی می باشد