حنانه سادات مامان و باباحنانه سادات مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
سیدمرتضی مامان وباباسیدمرتضی مامان وبابا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
حورا ساداتحورا سادات، تا این لحظه: 3 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

حنای زندگی

آنفولانزای نامرد آذر 98

1398/9/30 16:15
نویسنده : safa
115 بازدید
اشتراک گذاری

2 آذر : دخترکوچولوی من شدی مسئول کتابخونه کلاستون


3 آذر : پسرک شیرین زبون میگی آقای ما گفته جوراب خرسیاتونو بیارید مدرسه

4 آذر : مرتضی کانال روسری رو باز کردی و گفتی مامان میخوای این روسری رو برات بخرم :- )))

11 آذر : شازده پسر معتاد بازی فکری موبایلی سوال امروزت این بود که ماهیا قلب دارن؟ آدما هم قلب دارن؟ مرتضی هم قلب داره؟ مامان هم داره؟ دایناسورا هم دارن؟

پسر نجیبم بهم میگی خانم محترم بشینین دیگه

12 آذر :  وقتی گل پسر غذا نمیخوری میگی از دستم ناراحتی میگم نه از زبونت ناراحتم غش غش میخندی
گل دختر باسواد ولی همچنان نق نقوی خودم 

۱۶ آذر : دخترک طفلکم چندروزه ویروس وحشنتناکو گرفتی و همش شبا سرگیجه و تب داری 
داداشی امروز صبح اومده میگه اومدم عیادتت


به جوجه مرتضی میگم نشین رو زمین سنگ سرده میگه پس بشینم رو زمین نسرد :- )))

۱۸ آذر : پسرک خوش زبون همش میگی حوصلم سر رفته :- ))
امروز م میگی تو دستشویی برق روشن نکن من تاریکی رو دوست دارم دیگه صبحو دوست ندارم

عروسک دختر مامان آنفولانزای نامرد خیلیییی اذیت میکنه دخترمو  وچندروزه مدرسه نرفتن ناراحتت کرده خیلی 
ولی تو خونه با ذوق کتاب درسیت رو مینویسی و کتاب سلام کلاس اولی رو میخونی

23 آذر : دخترک قشنگم بعدیک هفته آنفولانزا امروز رفتی مدرسه 
شبا قبل قصه شب مثل ماه کتاب سلام کلاس اولیتو میخونی و باهم با کارت حروف که ساختیم بازی میکنی

 و توی واتس اپ هم دوست داری کلماتی که خوندی تایپ کنی : -)))

30 آذر : امشبم چون توی خونه تنها می موندیم و رفتیم خونه مامانجون تا عصر کنار هم باشیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حنای زندگی می باشد