آغاز اسفند کرونایی 98
3 اسفند : حنانه تازه تو مدرسه با مقوله اسم کوچیک آشنا شدی خیلی درکش نمیکنی میگی من اسمم حنانه ساداته
اسم کوچیکم حنانه ست :-))
4 اسفند : دخترک بلا با تعطیلات کرونایی رفتی خونه مامانجون و نمیایی مشغول تریکوبافی هستی
6 اسفند : پسرک فارغ از دنیام میگی کتاب قاسم سلیمانی رو برام میخری
7 اسفند : پسر شلوووووغ من که فقط دنبال خرابکاریاتم سر لپتاپم میگی مامان این کتاب رو برام سفالش میدی
14 اسفند : امروز پسرم توام هوای حرم رو کردی و میگی مامان میشه بریم روضه(حرم) بعدش بریم شیرینی خامه ای بخوریم
دخترکم وسط بازی فکری های شبانه ت میخوای دعا کنی برای برنده شدنت یهو فریاد میزنی خدایااا فرج آقا امام زمان رو برسون
17 اسفند : پسرک شیرینم آدمی بیفکر ازت میپرسه پدرتو دوست داری یا مادرتو
میگی هردو رو دوست دارم و خودمم دوست دارم
دختر مهربون با کلیپ مدرسه برای روز پدر دسته گل با کاغذ رنگیت درست میکنی
18 اسفند : پسر بانمکم تلویزیون میخونه روز پدر مبارک میگی تورو میگه بابا روز بابا مبالک
19 اسفند : پسر ورپریده ساعت 12 شب بجای خوابیدن میگی بابا منو سرگرمم کن
عروسک خانم مرتب درحال خلق بازی های جدیدی برای خودت با کاردستی
20 اسفند : امروز از تلویزیون دارن دعا میخونن میگم الان میگه یا حنان مرتضی میگه الان میگه یا مرتضی و یا حنان :- ))))
21 اسفند : شبا که از خواب فرار می کنین میرید سر یخچال که گشنه هستین
بعد حنانه گریه می کرد و مرتضی بهش گفت بدون گریه حرفتو بگو من بفهمم چی میخوای :- )))
22 اسفند : پسرک ورپریده من مدام سر لپتاپمی و فایلامو میبندی
بعد که میخوای التماس کنی میگی مامان فیلم موردعلاقمو میگذاری
24 اسفند : پسرک فسقلی لحظه به لحظه شبکه پویا رو دنبال میکنی تا به شب بخیر کوچولو میرسه میگی وای چیکار کنم چلا پاندای کونگفوکار باز نذاشت
25 اسفند : دخترک ورپریده باز امروزبا آرد و شکر و بکینگ پودر شیرینی پختی