آغاز بهار 99 کرونایی
۱۰ فروردین : دخترکم از قرنطینه خسته شدی تا مامانجون اینا اومدن دم در دویدی تو کوچه بدو بدو ازین ور به اون ور از آزادی :- ))))
۱۵ فروردین : پسرکم امروز وسط پف فیلم میگه خوشبخت بعد تکرار میکنی مامان خوشبختی یعنی چی میگم یعنی حس خوب پسرم
۲۳ فروردین : دخترک عسلم دوباره رفتی خونه مامانجون و اونجا مشقاتو مینویسی
پسرک خوشمره هم همش دلتنگ خواهری
خیلی خنده داره مرتضی هرکاری بهت میگم میگی فردا برعکس حنانه که همیشه میگفت دیروز😂
پسر باهوشم وزیر بهداشتو میشناسه میگه نمکی اومد :- )))
۲۴ فروردین پسر شیرین زبونم بااون کلمه های قلمبه سلمبه ت دل میبری
میگی من بهت صدمه نمیزنم
وقتی دنبال چیزی میخوای بگردی میگی سرعتی با قدرت چیتا
امروز با مورچه ها دوست شدی و ماشینتو گذاشتی براش تا بازی کن
مرتضی واقعا نمیدونم وزیر بهداشتو از کجا میشناسه تا میاد میگه نمکی اومد :-))
۲۵ فروردین : چند تا از کارتای خرسی رو خیلی وقت بود به دیوار نزده بودیم
گل پسرم گفتی میخوام بچسبونم همه رو دقیق و منظم سر جاهاشون چسبوندی و مرتب شد دیوار