بهمن 98 اولین ایونت کاریم در کنار کلاس اولی
2 بهمن : سه روز تجربه اولین نمایشگاه کتابم ظهر تا شب بدون حضور مرتضی جانم و در کنار دخترکم برگزار شد و دلم براش یک ذره شد
6 بهمن : پسرک باهوشم میگی ما خونمون آبشاره؟
و بعد باز میگی استخوون آدما چجوری درست میشه؟
13 بهمن : دخترک سرآشپزم امشب خودت تنهای تنها آرد تفت دادی برای حلوا و اولین حلواتو ساختی و میگی برای روضه مامانجونه
19 بهمن : گل دخترم امروز تدریس حرف چ رو داشتی با قصه و تعریفایی که باهم تمرین کردیم
بابا هم برات کیک چ خرید بعد از مدرسه
۲۷ بهمن : گل پسرم صبح دمپایی هامو پوشیدی میگی من مامانتم عزیزم
منم میگم باشه مامان یهو میگی پسرم میخوای برات لپتاپمو روشن کنم (عاشق فیلم دیدنی)
۳۰ بهمن: هروز تو آشپزخونه دوتاییتون میرید سر مایع دستشویی به دست سابیدن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی