فروردین 98
13 فروردین : حنانه نفس مادر تعطیلات امسال هم داره تموم میشه و بیصبرانه میگی کی مدرسه شروع میشه
شکرخدا امسال توی مشهد همبازی داشتی و کلی خوش گذروندی
از نمایشگاه پردیس هم کلی با عیدیاتون برای هردوتون کتاب خریدم و تو هم به من یه کتاب عیدی دادی فدایت بشم
14 فروردین : دخترک هنرمندم ماهی و ماهیتابه و گاز رو رو کاغذ پیاده کردی و کاردستی ساختی
18 فروردین : دخترک هنرمندم لیست خرید تصویری روی کاغذ برای خرید فروشگاهمون کشیدی خیلییی باحال بود
20 فروردین : دختر آرامشم که یهویی بعد از مدرسه هوس نقاشی با گواش میکنی و کل انرژیت رو تخلیه میکنی توی یه اثر هنری
پسرمبتکر و مخترعم با دمپایی و لیوان نسکافه (به قول خودت قهوه) و توپت آدم آهنی و به قول خودت آدم ربا ساختی
29 فروردین :نفس پسرم سبیل پنبه ای رو یاد گرفتی میگی سیبیلی یا آتشی :-)))
31 فروردین : دخترک قشنگم داری خوبیهای بعد از ظهورامام زمان رو میشمری میگی دیگه کسی باهات بی ادبی نمیکنه، ترسا از بین میره، دزدا دیگه دزدی نمیکنن و کسی دیگه دروغ نمیگه و هیچ کسیو مسخره نمیکنه، و کلی آرزوهاتو میگی فدات بشم