اسفند 97

2 اسفند : عزیزای دلم امروز اولین باریه که مادربزرگتون(بعد ده سال) اومد خونمون اونم سرزده در حد چند دقیقه که البته مرتضای عزیز دلم خواب بود و حنانه دلبرم بیدار

4 اسفند : پسر شیرینم بعد از کلی نقاشی کشیدن امروز اولین نقاشی چهره کامل رو توی مجله ت کشیدی و گفتی اسمش هم تی کا پو هست : -))) روی خرس پینتو کشیدم

8 اسفند : دختر قشنگم امروز همراه داداشی اومدیم مدرسه ت و برامون دوباره سرود روز مادر خوندی و کاردستیت رو بهم دادی و هردوتون برای مامانجون نقاشی کشیدین

9 اسفند : دختر دلبرم ذهنت درگیر موضوع مرگ شده و چون درباره سلول ها هم بهت گفته بودم اول با یک بغض اومدی گفتی از خدا همش میخام تا سلول هات دیرتر پیر بشن تا تو نری پیش خدا و چشمات پر اشک شد منم کلی بغل و بوست کردم و بهت قول دادم

۱۱ اسفند : پسر تیزهوشم امروز از برنامه شبکه پویا فهمیدم منظورت شخصیت تی کا بو توی کدوم کارتون بوده
امروز با دخترکم رفتیم پارچه خریدم تا براش پیرهن عروس بدوزم

12 اسفند : امروز هم برای گل دخترم پارچه پیرهنیشو بریدم  و پرو کرد
مرتضی جوجه بعد از شنیدن قصه شبکه پویا که اسم انتشاراتو میگه انتشارات مدرسه با تعجب میگی مدرسه ی حنانه؟ : -)))

19 اسفند : دخترک باهوش من امشب میخواستی توو ساخت پیتزا کمکم کنی بهت مسئولیت قارچ ها رو دادم که خورد کنی و کلی ذوق کردی و همشو انجام دادی
کلی همه بهت گفتن خطرناکه ولی من میگفتم دخترم مراقبه 
امروز هم توی پیش دبستانی با سفره هفت سین و لباس محلی عکس انداختین

20 اسفند : پسرک قند عسل شعرای مدرسه حنانه رو تغییر میدی و میگی از تو مدرسه مون یاد گرفتم لبد لبد گولوگول به جای سبد سبد گل یاس
و باز افاضات میفرمایی که چایی برای بچه ها مفید نیست، سیب سلامت نداره

21 اسفند : امروز اولین تجربه فروش کتابت توی بازارچه خیریه مدرسه تون بود که برات جالب بود عروسک مامان که البته میخواستی شیرینی هایی که پختم ببری ولی تعدادش کم بود :- )