خرداد 98
1 خرداد : پسر کوچولوی شیرینم برای من از کتابای کتابفروشیم درخواست کتاب برای خوندن داری میگی کتاب جیغ زدن و عصبانی رو برامون بخون
2 خرداد : پسرک باهوشم میخوای با کاغذای دوربری کاردستی خواهر بازی کنی فیل و خرس برداشتی میگی فیل میگه ففف و خرس میگه خخخخ
5 خرداد : عروسک من این روزها داری نهایت کیف رو خونه باباجون میبری ولی امان از دل جوجه مرتضی که بغض داره و دلتنگی میکنه و همش میگه بریم خونه بابامون
این روزا هم پسر خوشمزه عکسای نوزادیشو دیده و لباسای نوزادی که برای حنا آوردم لباس فروشی کنه رو میپوشه و مثل نوزادا میگه من نی نی ام
9 خرداد : جوجه دلبرم پسر قشنگم چنان میگی این چه خوشگله پسندیدم که دلمو میبری
۱۲ خرداد : عشقای من کابوسای خواب و دلتنگیاتون تموم شد و باباتون با اسباب بازی اومد پیشتون
۱۳ خرداد : پسر قشنگم باز صبح با گریه بیدار شدی که بابام کو و چرا نیست
16 خرداد : عشقای من همدمای من نمیدونم تا کی میخاد خوابتون تنظیم بشه بعد از ماه رمضان
امشب دخترک ورپریده میگی بابا رو خوابوندم وسط قصه خوندن
۲۲ خرداد : امشب برای دختر عسلم تولد ۶سالگی قمری گرفتم و چقدر هیجان انگیز بود سورپرایز کردنت لحظه به لحظه ذوق کردنت دلمو برد وقتی فشفشه ها رو دیدی کیک و شمع و بادکنک و کادوتو دیدی خاله زهرا هم بهت عروسک قیمتی رو داد و اشک تو چشات جمع شد از ذوق
داداش شکمو هم که فقط منتظر چنگال و بشقاب بود برای کیک خوردن
۲۳خرداد: ۹شوال امروز ۶سال قمری شدی عشق من
پسرک ورپرده م بابا بهت میگه برو حاضر شو بری بیرون میگی من حاضرم این لباس بیرونیه! دلبرررررررر خوش زبونم
۳۰ خرداد : امروز بابا تهران عمل زانو انجام داد و رفتیم دیدنش و تو بیمارستان باهاش بازی کردین بعدم من موندم پیشش و شما دوتا فرشته رفتین دلم پیشتون بود و شور میزد تا شب دیدمتون
۳۱ خرداد : بابا امروز اومد و ریختین دورش
مدام این روزا کارم اینه کسی به شما از گل نازکتر نگه و روح معصومتون رو اذیت نکنه با حرفا و رفتارش امیدوارم موفق بشم و آسیب نبینین