مرداد شش سالگی
۲ مرداد : عروسکمو بردم بذای سنجش آمادگی کلاس اول
و همرمان سفارش کتابای سلام کلاس اولی رسید و من ذوقمرگم برای خوندنت برای ما
۵ مرداد : امروز با مامانجون اینا اولین تجربه قطار سوار شدن مرتضی و آرزوی دوباره حنانه برای رفتن با قطار به مشهد بود
حسابییییی هم دوتایی کنار هم حرف زدینو بازی کردین و بهتون خوش گذشت
مرتضی شروع حرکت قطار باهیجان گفت الان پرواز میکنه
حنانه هم تمام مدت متعجب در حال کشف محتویات قطار بود دستگیره ترمز، صندلیا، مقصد مسافرا، .....
۷ مرداد : امروز دوتا عسلا رو قبل از حرم امام رضا بردم شهربازی معارفی و خیلی کیف کردین
26 مرداد : دخترک بازیگوشم شش ساله شدی و دلمو آب کردی
این روزا که نزدیک غدیره همش براتون کتاب وشعر غدیر میخونم
27 مرداد : امروز به مناسبت تولدت هردوتونو بردم سانس اب بازی غدیر و کلی کیف کردین
31 مرداد : من به فدای تخیلات دوتا جوجه شش ساله و سه ساله
حنای نازم میگه برام از غول حرف طولانی بزن تا دیگه نترسم
مرتضای عسل هم دونه دونه میگه ببر و شیر و اسب دریایی و ماهی و تمساح نمیان پیش ما؟