آبان 97
۵ آبان: مرتضی کوچولوی من به تقلید از خواهر استاندارد و سیب سلامت خوراکیهارو شناسایی میکنی و میگی سلامت و استاندارد داره
۲۰ آبان : عزیزانم در کنار شما، ده ساله شدیم
۲۱ آبان : گل دخترم اینروزا با کاردستی های مدرسه ت سرگرم میشیم چراغ راهنمایی، پازل
۲۲ آبان : برای گل دخترم با پارچه چادری عبای خوشگل دوختیم که بهت قول داده بودم
۲۲ آبان : پسر شیرینم صلوات شمارو دستت گرفتی و کمرتو خم میکنی باصدای لرزون میگی من بابابزرگم
26 آبان : قشنگم امروز که تو مذرسه اومدم دنبالت کلی بچه ها حنانه حنانه میکردن که گفتی مامان ببین کلی دوست دارم
دختر ملوس و کتابخونم کتاب اتنخاب کردی تا برای هفته کتاب ببری کتابخونه مدرسه تون به بچه ها امانت بدی
28آبان: گل پسر شیرینم آقای راننده بهت میگه آقاپسری میگی نه من سگم !
30 آبان : پسرکم با قوری صحبت میکنی و میگی شما دیدی حالاخورشید رو ؟