سفر دوباره به مشهد و روضه امام حسین
۱آبان: دایی بهت صدا کردنش رو یاد داد و میگی دااا ییییی ۶آبان: اسم خودت رو به راحتی تکرار میکنی و میگی حن نا نه :* ۱۰آبان:اسم دایی جون محمد رو هم یاد گرفتی میگی مح مد :-) ۱۳آبان:هرشب تو مراسم روضه رژه میری و تقریبا راه رفتن رو یاد گرفتی ۱۵آبان:از جات بلند میشی یهو خیز برمیداری که بپری بالا :-)) ۱۷آبان:راه رفتن سوغات مشهد بود توی چهارده ماهگی :-) و البته سرماخوردگی :-( به ماشین و ماست هم میگی ما به انگور و انار میگی ان :-)) بابا میپرسه اسمت چیه? جواب میدی حننا با تشدید :-* ۱۸آبان: تا اسم حسین حسین میشنوی شروع به سینه زدن میکنی سمت بخازی و شومینه نمیری میگی داغ داغ ۱۹آبان:لبوی داغ خوردی و خوشت اومد و لیموشیرین گوشی پزش...