حنانه سادات مامان و باباحنانه سادات مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
سیدمرتضی مامان وباباسیدمرتضی مامان وبابا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
حورا ساداتحورا سادات، تا این لحظه: 3 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

حنای زندگی

پایان بهار

  ۱۹خرداد: امروز برای اولین بار کنارمبل خودت رو پاهات چندثانیه ایستادی :-* ۲۰خردا :خودت از پله های اتاق مامانی داری میری بالا!!! ۲۳خراد: امروز نیمه شعبان رفتیم تهران و تو برای اولین بار رفتی خونه پدربزرگت در آستانه ده ماهگی(هیچکس از هم جز پذربزرگت نبود)!!! ۲۴خرداد:برای خودت دور خونه میچرخی و با هرچی جلو راهت بیاد بازی میکنی عسل؛ صبح تو آشپزخونه بودم یهو دیدم نیستی! دنبالت اومدم دیدم جلو در راهرو داری بازی میکنی ۲۵خرداد: تازه یاد گرفتی دستت رو میکنی تو لیوان آب، خوشت میاد دستت خیس میشه بعد به من نگاه میکنی و میخندی!:-) ۲۶خرداد:امروز ده ماهه شدی یه تیکه کیک بزرگ برات گذاشتم بعد از کلی تعجب و خندیدن به مرن از این اتفاق هیجان انگیز...
21 تير 1393

خردادیه

  2خرداد93:امروز رفتیم بیدهند همراه پدربزرگ و مادربزرگت، هو ا فوق العاده خنک و بارونی بود 4خرداد: از نیمه شب امروز چهار دست وپا رفتن رو یاد گرفتی جوجه من ۶خرداد: یاد گرفتی از آشپزخونه مامانی بری بالا امروز خیلی از جاهای ناشناخته خونه رو کشف کردی:-) همش دوست داری فرشارو بدی بالا و زیرشو نگاه کنی:-) ۸خرداد: مغز خیار و خیلی دوست داری بخوری.  صدای سیروان خسروی هم برات خیلی جلب توجه میکنه!:-)) ۹خرداد: رایتل هم از تبلیغات خوشبخته که تو محوش میشی :-)) ۱۰خرداد:امشب دوتایی باهم رفتیم حرم شب عیدی صدای قران و اذان و شعر برات خیلی جالبه و همراهشون میخونی وقتی چیزی جلوی دیدت نیست سرت رو کج میکنی تا بتونی ببینیش&n...
18 خرداد 1393

اردیبهشت 2

  17اردیبهشت: با دیدن همه چی ذوق میکنی ازخودت صدای تعجب درمیاری اولین آبگوشت با نون سنگک تیلیت خوردی! 18اردیب:ی گاز گنده به بستنی کیم زدی 19اردیب:تولدبابا و9ماهگی قمری ات همگی رفتیم بریونی 20اردیب:مزه توت فرنگی رو نوبر کردی 21ار:قربونت برم ک باشروع تیتراژ کلاه قرمزی وسط جیغ و گریه لبخند ژکوند تحویلم میدی 23اردیب:برای روزپدر و تولد 9ماهگیت ی کیک خوشمزه خوردیم 25اردیب:امروز رفتیم چکاپ 9ماهگی باقد 74 سانت و وزن 8500 دخترک بازیگوش! 26اردیب:نه ماهگیت مبارک فرشته کوچولو! امروز زردآلو وشاهتوت نوبر کردی؛دکوراسیون تخت وکمدت رو عوض کردیم بعد 9ماه! 27اردیب:چون دیگه هیچجوره غذاتو مدل سوپی نمیخوری،امروز کته(گوجه ای) با ماهیچه برات درست ...
30 ارديبهشت 1393

اردیبهشت من تویی!

  1اردیبهشت:جو به سوپت افزوده شد این روزا مکعباتو میچینم رو هم و تو یاد گرفتی میریزیشون 2اردیبهشت:دخترهشت ماهه مامان درتولد 28سالگی؛ امروز هندوانه وطالبی نوبر کردی! 4اردی:موقع بازی کردن آواز میخونی؛مکعبا رو روهم میچینیم وتو میریزی؛برای غذایی ک دوست داری شروع ب سروصدا میکنی؛تاحالا ماما؛بابا؛ام به؛ به؛دتی؛ گ گ؛ پ ؛میگی 7اردیبهشت:بامامان برا اول بار رفتیم حموم هورراا 9اردی:امروزجیگرخوردی جیگر گلابی مکه رو هم خوردی 12اردی: بعد4ماه گوشواره حلقه طلاتو تونستم گوشت کنم 13اردیب:عاشق تیزرای اخباری؛ یک هفتس همش دوست داری لب مبلا ومیز وایستی و راه بری 14اردیبهشت:باحضورت درنمایشگاه کتاب عزم فرهنگی آفریدی ؛-) 15اردیب:پوره هوی...
30 ارديبهشت 1393

اولین بهار عمرت و هفت ماهگی

  2فروردین93:امروز پوره کدو سبز خوردی و تو سوپت هم اضافه کردم(فعلا حذف عدس و زرده)؛ امروز خیلی خوشگل تو حس خودت بودی گفدی بابا 4فروردین:دیدوبازدید عید قم خونه فامیل بابا 5فروردین:من و تو برای اولین بار اومدیم خونه مادربزرگ و دایی بزرگ بابا تهران ومرقد امام! 6فروردین:زیارت امامزاده صالح رفتیم و تجریش گردی 7فروردین:سوپ هویج و عدس و ماکارونی روشروع کردم! 9فرودین:هفته اول عید 150تومن عیدی گرفتی؛بابا هم سه تا پیرهن خوشگل برات عیدی خرید یکی تهران دوتا قم 10فروردین:اولین سفرمون ب سمنان خونه همکلاسی دانشگاه بابا 11فرور:شهرباصفاو بارونی شهمیرزاد و دیدیم 15فروردین:این روزا بااسباب بازیات مشغول حرف زدن میشی عسل! ماما وبا...
30 ارديبهشت 1393

ادامه اسفندونه

  18اسفند:توی سوپت عدس اضافه کردم؛بابا چهارتوپ خوشگل ورزشی خرید؛ 21اسفند:برای بار دوم رفتی جلسه خواستگاری دایی مصطفی 24اسفند:این روزا یاد گرفتی همش میگی: بوبوبو 26اسفند:چکاپ هفت ماهگی قد71سانت؛وزن 8100 بابا هم برات ی توپ زرد خوشگل خرید با بابایی هم رفدیم شیر خریدیم(بار دوم) ...
20 فروردين 1393

اندر احوالات شش ماهگی و اسفندونه

  25بهمن:عقد عموکوچیکه دعوت شدیم وتو بخاطر دندونت و گرما کلی اذیت شدی فسقلی 26بهمن:تولدشش ماهگی البیک دعوت کردیم مامانی اینارو 27بهمن:سرلاک باموزخوردی 28بهمن:واکسن و چکاپ شش ماهگی باوزن 7800گرم و قد69سانتی! 29بهمن:بااجرای کتاب اول تقویت هوش خنده رضایت کردی 30بهمن:ازصبح تا شب شادو شنگول بودی روز چله عمر اسفندونه 2اسفند:امروز رفتیم بوستان علوی دوباره جوجه زدیم امشب موقع خواب بیاد نوزادیت دمر خوابت برد نفس منو بابارو رسمن از رختخواب انداختی بیرون :)) 4اسفند:تو سوپت سیب زمینی اضافه کردم؛امروزتوخواستگاری خاله زهرا کلی خودی نشون دادی :)) (25آذرهم خواستگاری دایی مصطفی) 5اسفند:امروز یه جیگر به تمام معنا بودی تو آتلیه بهرنگ ازساعت 7 تا 9...
20 فروردين 1393

بهمنانه

  5بهمن: امروز ویزیت دکتر باهر داشتی با وزن 7700. و ایشالا سرلاک و سوپت رو از فردا شروع می کنیم. گوشت رو سوراخ کردیم! با یک گوشواره نگین سورمه ای. 7بهمن: صبح بعداز خوردن سرلاک خودت پیشبندتو باز کردی. عصر هم اولین سوپتو بخوری (برنج و هویج و آب مرغ). 13بهمن: اولین گوشت کباب برگ دستپخت باباعلی رو نوش جان کردی. 17بهمن: اولین سیب رنده شده رو خوردی. 18بهمن: امروز سوپت رو با عصاره گوشت و بلغور گندم خوردی. 19بهمن: روز عید و قابلمه استیلت رو افتتاح کردی، غذات خیلی خوب پخت، اولین سینما تو امروز رفتی.    ...
22 بهمن 1392

زمستانه

  4دی: روز تولد حضرت عیسی، اولین کافی شاپ عمرتو رفتی جوجه من. 9دی: اولین تلاش برای سینه خیز رفتن با پاهات 18 دی: اولین فرنی آردبرنج و غذای کمکی 21دی: اولین عیدالزهرا رفتیم و برات صدقه کنار گذاشدم رفع بلا شد. 26دی: (پنج ماهگی) این روزا کلی میخوای حرف و جیغ بزنی با قیافه ماهت ولی نمیدونی چی بگی :-)) 27دی (و 29دی): اولین حریره بادوم عمرت رو خوردی  
22 بهمن 1392

چهار ماهگی و واکسن

  3آذر: امروز اولین سرماخوردگی عمرتو تجربه کردی :-( ویروس با کلی سرفه و عطسه و آبریزش بینی رفتیم دکتر قربانی وزنت 6900 شده وروجک 16 آذر: جیگر امروز هم به راحتی دمر خوابیدی سرتو نگهداشتی خنده های بلندت دل همه رو برد 17 آذر: امشب تو گریه هات هم گفتی ماما هم بابا :-)) 20 آذر: از خواب بیدار شدی و با غلت برگشتی و دمر شدی!! 25آذر: شب تولد 4ماهگیت رفتیم خواستگاری برای دایی جون مصطفی! 26آذر: امروز چهارماهه شدی زیبای من و واکسن زدی با قد 65 سانت و وزن 7500 (7100) ...
26 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حنای زندگی می باشد