حنانه سادات مامان و باباحنانه سادات مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
سیدمرتضی مامان وباباسیدمرتضی مامان وبابا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
حورا ساداتحورا سادات، تا این لحظه: 3 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

حنای زندگی

سفر کربلا و دوری از تو...

1394/6/30 20:24
نویسنده : safa
136 بازدید
اشتراک گذاری

روزانه ۲۴

۱شهریور: تو سفر اصفهان و شهرکرد کلی تو ماشین شعر و دست دست راه انداختی و به همه حال دادی:-)) همه داشتیم خودمونو بهت معرفی میکردن بعد یهو بابا گفت علی بطحایی هستم یهو تندی جواب دادی توام بطحایی هستی؟!! :-)))

۷شهریور: به هر بچه ای میرسی از خود بیخود میشی که باهاشون بازی کنی چنان سلام و خدافظ بچه ها میگی که انگار دوست چندسالتن فدات بشم :-))

۸شهریور: جملاتمونو خیلی با دقت گوش میدی و تکرار میکنی؛ مثلا: هرچی تو بگی، قربونت بگردم، چشم،.. :-))

۱۱شهریور: خودت درو یخچالو باز میکنی میگی مامان اینو میخام امروز برای اولین بار به موهات قیچی زدم ک رشد کنه!

۱۲شهریور:درحال خوردن بیسکوییت، یهو شکل اسب و گربه رو کشف میکنی و میگی اسبه تو خیایون گربهه رو داشتیم فراری میدادیم یهو گفتی داره غذا میخوره نباید پیشت کنی :-))

۱۷شهریور: دلم میخاست تو اولین سفر کربلام تو همراهم باشی ولی بابای بی ... نذاشت :-((

۲۲شهریور: دستت رو خاروندی و میگی پشه خورده :-)) اسبتو برداشتی میگی بچه ها خداحافظ من دارم میرم سفر :-))

۲۳شهریور: دلم و قلبم اینجا میمونه پیش تو ولی مجبورم برم کربلا.. خدا خودش طاقت دوری رو به دوتامون من و تو بده.. کاش میشد تنهات نذارم کاش بابا ذره ای میفهمید... :-((

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حنای زندگی می باشد