حنانه سادات مامان و باباحنانه سادات مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
سیدمرتضی مامان وباباسیدمرتضی مامان وبابا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
حورا ساداتحورا سادات، تا این لحظه: 3 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

حنای زندگی

شکستگی دست

  ۱۸خرداد: بهم میگی تو خواهرمی بیا باهم بازی کنیم :-)) عاشق قایق سواری هستی و هرشب دوست داری بری ۱۹خرداد: تو تاکسی نشستی میگی مامان مگه خانما با آقاها میرن جایی :-)) ۲۰خرداد: اومدی میگی مامان مو رو صورتمه اذیتم میشه :-) ۲۱خرداد: بالاخره با اینهمه وروجک بازی اتفاق بدی برات افتاد، درحال آماده شدن برای افطاری تهران خونه داییجون بودیم هه درحال پریدن مچ دستت رفت زیر بدنت و با گریه و زاری رفتیپ رادیولوژی و آتل به مچ دست ورم کردت بستیم ایشالا زودتر خوب بشی :-*
28 خرداد 1395

اردیبهشت من

  ۲اردیبهشت: امروز ‌مامانت سی ساله شد با کلی آرزوهای خوب برای تو یگانه عشقم :-* ۴اردیبهشت: امروز داری شبکه پویا میبینی تلویزیون میگه مامانم میخاد برامون بچه میاره یهو با ذوق میگی مامان برا منم یه بچه بیار :-))))) ۸اردیبهشت: عروسکو گذاشتی بغلت قرآن رو برمیداری میخونی میگی خدایا پای بچم خوب بشه :-)) ۱۱اردیبهشت: بابا داره یواشکی با بازیا قلقلکت میده هی برمیگردی میگی کی بود، بار آخر تا فهمیدی کار باباست میپری کنارش میگی منو سرکار گذاشتی :-)))) به بوها خیلی حساس شدی مرتب میگی مامان بو میاد، بوی آشغال میاد، بوی چیه؟ ۲۳اردیبهشت: داری به خاله جون دعوا میکنی نباید اسم تکراری بگین من خالجون میگه برو توت فرنگی جواب میدی برو یه توت فرن...
28 ارديبهشت 1395

آغاز بهار ۹۵

  ۱فروردین: امسال تعطیلات عید بخاطر شما فنچول خانم سه تایی باهم تو خونه موندیم و فقط یه سفر کوتاه و گردش و خرید به تهران ۱۵فروردین: پروژه دستشوییتون بسلامتی با موفقیت بعد از حدود دو ماه پایان یافت البته هنوز شب ها و ببرون از خونه با احتیاط عمل میشود 😏 ۲۴فروردین: دوباره عشق شیشه شیرخشکیت برگشته ۲۵ فرودین: میگی مامان دارم نقاشی میکشم بفرستی شبکه پویا 😂 در جعبه رو باز میکنی میگی آقا چرا این رنگ موعه از امروز یه کلاس تربیت کودک همراه بابا میریم که و تو یکساعت مهد با بچه ها رو تجربه میکنی ۲۶فروردین:موقع افطار به مامانجون میگی مامانجون دیگه روز(روزه) نشدی؟ :-)) عاشق امیرعلی خندوانه شدی و هرروز میگی چرا نمیاد امشبم کلی گریه کردی ک...
29 فروردين 1395

پروژه پوشک

۲اسفند: به کالسکه ت خیلی علاقه مند شدی و هرشب میگی با کالسکه بریم بیرون ۳اسفند: امروز دیگه تو مغازه درخواست دستشویی رفتن کردی جیگرتو بخورم امشب هم برای اولین بار بدون پوشک خوابیدی
28 اسفند 1394

سی ماهگی

  ۱۲بهمن: بالاخزه صداتو با همخوانی تیتراژ کیمیا ضبط کردم ۱۳بهمن: برای اولین بار در سی ماه عمرت آرایشگاه رو تجربه کردی و موهاتو مرتب کرد ۱۵بهمن: شروع پروژه پوشک‌گیری از صبح تا حالا پنج بار خیس کردی که دوبارش روی زمین بوده ۲۵بهمن: خونه مامانجون خیلی راحتتر قبول کردی دستشویی بری و از پوشک خلاص بشی ۲۶ بهمن: تولد سی ماهگیت مبارک عشق شیرینم :-*
28 بهمن 1394

زمستانه 94

۴دی: وقتی به حرفت توجه نمیکنیم میگی صدای منو میشنوی؟! مرتب از خاطراتت تعریف میکنی و میگی یادته فلان و بهمان:-)) ۷ دی: برای چکاپ دکتر مصاحب کلی آزمایش خون انجام دادی و کلی داروی تقویتی و اشتها و امگا۳ و شیرخشک باید بخوری ۲۴دی:تو راه پرواز به مشهد برای خودت لم دادی رو صندلی و حرف میزنی ولی فقط یکساعت دووم آوردی و میخواستی با جیغ و داد پاشی راه بیفتی ۲۶ذی! روز تولذ ۲۹ماهگیت در را برگشت از مشهد به تهران رفتیم مهتاب و ناهار خوشمزه زدیم ۲۷دی: دیدن مامانجون سرماخورده میریم میگی سلام مامانجون مریضی؟ نبینم مریضی!! :)) برای اولین بار شیرخشک رو برات شروع کردم و چقدر هم دوست داری!!! و شروع دوره شربت اشتها و سانوستول ۲۹دی: به عشق شیشه ات هروز ش...
29 دی 1394

آذرانه

۱۱آذر: خیلی وقته معنی کلمه آندیس رو نمیفهمم تازگیا فهمیدم یعنی میخای اندازه گیری کنی میگی بذار آندیست کنم :-)) خودتو بغل کردی بعد بهت میگم نیفتی از بغلت، یهو خودتو مینداری میگی از بغلم افتادم :-)) ۱۵آذر: هزچی میشنوی و تو حافظه کوچولوت نگه میداری و سر بزنگاه استفاده میکنی امروز یهویی در جواب به مامانجون گفتی خدا قبولت کنه:-)) چون از بابا شنیدی میگه خدا ازت قبول کنه:-)) باز میگی من حیفم منو نخور :-)) تمام شعر تیتراژا و پیغامگیر رو طوطی وار همراشون تکرار میکنی
28 آذر 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حنای زندگی می باشد